بسم الله الرحمن الرحیم
چند شب پیش دکتر(یک روحانی که طب سنتی خوانده بود سر منبر )گفت برای درمان مریضی ریه قلیون بکشید (وطریقه مصرفش اینگونه است: دیگر هیچ تنباکویی روی قلیون نگذارند و هیچ زغالی روی قلیون نگذارنند و فقط به جای آب درون قلیون عرق نعنا بریزید ) من هم این کار را کردم امروز که داشتم قلیون میکشیدم به ذهنم خطور کرد بعضی انسان ها همچون آب قلیون هستند و بعضی همچون تنباکوی قلیون و بعضی همچون زغال آن هستتد و ای کاش من مثل عرق نعنا باشم که درون قلیون بدون زغال و تنبا کو است باشم
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد که جزء دانه های انگورم ،در بین دانه های زرد پنهانم
در کنار زرذها خوسه شده ایم ،با رنگ زردشان آب ر ودار شدم
خریدار خوشه همه را خرد ، حمد که من هم انگور شدم
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی لیلی به در خانه مجنون رفت و شروع کرد به سر و صدا کردن و می گفت مگر من چی دارم که هرجا رسیدی از من تعریف کردی . مگر یک انسان ساده مثل من چه چیزی برای تعریف دارد ............ . ولی محنون چیزی نمی گفت تا اینکه لیلی گفت:اگر حرف نزنی خودم را می کشم . یک دفعه مجنون به حرف آمد و گفت :آحه در تو حیات خالفم را ، غیرتش را ، محبتش را ، رازقیت را ، غفاریت را ، ستاریت را و ......... می بینم. لیلی گفت : آخه هیچ کدام اینها درون من نیست . مجنون گفت: چرا آن روز که برف می آمد تو نان خشک برای پرندگان ریختی ، آن روز که پسر بچه سرو صدا می کرد تو به او چیزی نگفتی و..... لیلی زد توی سرش وگفت :من نان ها را چون جایی پیدا نکردم آن جا ریختم و به پسر بچه چیزی نگفتم چون با پدرش سلام علیک دارم و... ولیلی بر گشت و در حین برگشت با خود می گفت خدا چه چوب بزگی را به من زد . (ومن حقیر هم مثل لیلی هستم که هر کاری را که انجام می دهم خداوند برای من به بهترین نحو نشان می دهد)
بسم الله الرحمن الرحیم
گناهم در وادی عشقاینست که ذکر لبم آرزوی یارست
گر سزای محبت جفاست گر سزای عاشقی تهمتست
گر سزای جهل بی آبروییست گر سزای مستی تمسخرست
همه با لبخند یار شیرین شود آه از دیدن لب یار،تا لبخند یار